یه قزوینی ای بود، اسمش عباس بابایی بود.
مدرک خلبانیشو تو آمریکا گرفت.
تو همون پادگانی که اتاقش مشرف به اتاق زنها بود، درخواست داد تا اتاقش رو عوضش کنند.
شبها برای اینکه شیطان رو از خودش دور کنه تو محوطه پایگاه می دوید!
خلبان به یادماندنی بود که روز عید قربان به قربانگاه معبود رفت و
خاطرات زندگیش سراسر درس زندگی به ما میده.
♥شادی روح امام و شهدا صلوات♥
عید سعید قربان رو تبریک عرض میکنم.
شنیدیم حسین از بیمارستان مرخص شده.برگشته.
از سنگر فرماندهی سراغش رو می گیریم. میگن:رفته سنگر دیده بانی، اومده طرف ما؟
توی سنگر دیده بانی هم نیست.
چشمم میافتد به دکل دیده بانی.
رفته آن بالا؛ روی نردبان دکل. حسین آقا! اون بالا چی کار می کنی شما؟
- کریم! ببین. با یه دست تونستم چهار متر بیام بالا. دو روزه دارم تمرین می کنم.
خوبه، نه؟
- چی بگم والا...
شهید خرازی
♥شادی روح امام و شهدا صلوات♥
اوایل سر از کارش در نمی آوردم، چون هم دوستای
مذهبی و ارزشی داشت
و هم دوستایی که از نظر اعتقادی هیچ شباهتی بهش نداشتن و حتی
مخالفش بودن!
یه روز ازش علت این قضیه رو پرسیم. گفت:« همیشه آدم باید دو جور دوست
داشته باشه،
بعضیا باشن که تو از وجودشون استفاده کنی و بعضیا هم باشن که از وجودت
استفاده کنن
که در هر دو صورت این دوستی برای یه طرف مفیده».
می گفت:« دوستی با
کسانی که خودشون به ارزش ها مقید هست خیلی خوبه،
ولی توی اونا چیزی رو تغییر
نمیده.
هنر اینه که بتونی تو قلب کسی که با تو و اعتقادات مخالفه نفوذ کنی و روش تأثیر بذاری».
شهیده شهناز حاجی شاه
تولد : 1338
شهادت : 1359
علت شهادت : بمباران خرمشهر
برگرفته از : پیک افتخار، شماره 36، صفحه 9
♥شادی روح امام و شهدا صلوات♥
علی علیه السلام هنگامی که به سوی کوفه می آمد وارد شهر انبار شد که مردمش ایرانی بودند.
کد خدایان و کشاورزان ایرانی خرسند بودند که خلیفه ی
محبوبشان از شهر آنها عبور می کند،به استقبالش شتافتند.
هنگامی که مرکب علی به راه افتاد آنها در جلو مرکب علی علیه السلام شروع کردند به دویدن.
علی آنها را طلبید و پرسید: «چرا می دوید، این چه کاری است که می کنید؟! »
- این یک نوع احترام است که ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود می کنیم.
این، سنت و یک نوع ادبی است که در میان ما معمول بوده است.
- این کار شما را در دنیا به رنج می اندازد و در آخرت به شقاوت می کشاند.
همیشه از این گونه کار ها که شما را پست و خوار می کند خودداری کنید.
بعلاوه این کار ها چه فایده ای به حال آن فرد دارد؟
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ی 37 (داستان راستان، داستان 9)
شعر نوشت:
با عرب حضرت رحمان بودی/ با عجم عاشق احسان بودی
از کلام تو و سلمان پیداست، عاشق مردم ایران بودی
پیشنهاد میکنم این مداحی رو دانلود کنید...
یه روز یه ترکه میره جبهه، میشه فرمانده،
جلو چشش داداشش شهید میشه،
بهش
میگن جنازشو برگردون!
میگه اینجا پر از داداشای منه کدومشونو برگردونم؟
داداششو کنار سایر شهدا باقی میذاره و برمیگرده...
هنوز بعضی از همکارانش تو بیمارستان بی حجاب بودن؛
همینطور بعضی از زن های فامیل، ولی میهن همیشه حجابش رو حفظ می کرد.
واسه همین، بعضیا بهش توهین می کردن و می گفتن:
«از تو بعیده که اینقدر ساده باشی و تحت تأثیر جوّ انقلاب قرار بگیری.
آخه این چیه سرت کردی؟»
میهن هم می گفت:«من به بقیه کاری ندارم و برای حجابم هدف دارم!
چون مسئله ی حجاب رو از ته دل درک کردم و
اصلا از روی سادگی و نادونی، با حجاب نشدم».
به خونوادش هم که به خاطر این توهین ها ناراحت می شدن می گفت:
«مطمئنم یه روز همینایی که به حجاب اهمیت نمیدن، بیشتر از من بهش مقید میشن.»
شهیده میهن دانشیان
شهادت : 1359
علت شهادت : بمباران آبادان
برگرفته از : عروس خاک، صفحه 34
♥شادی روح امام و شهدا صلوات♥