۰۹تیر
داشت غروب می شد که در آهنی را باز کردند.
مجروحی را آوردند. انداختند روی تخت. صمد امیدی بود.
از سرباز های لشکر 81 کرمانشاه.
تیر کلاش از سمت چپ لگن اش خورده بود و از سمت راستش خارج شده بود.
مجاری ادرای اش آسیب دیده بود. بیضه هایش ورم داشت.
آن قدر که فکر می کردم الآن است بترکند.
"برگرفته از کتاب همه ما سرباز بودیم"
تعجیل در فرج صلوات
۹۲/۰۴/۰۹